حکایتهایی از بهلول قرن بیستم
حکایتهایی از بهلول قرن بیستم
نگهبانان
زندان به اوعلاقه مند شده بودند. پیرمرد برای زندان بان ها داستان ها نقل
می کرد و ازتاریخ اسلام می گفت و آنها را وابسته به خود کرده بود. نگهبانان
سلول از مصاحبت و همنشینی با او لذت می بردند و راضی به تعویض شیفت خود
نبودند.
تیرماه ۱۳۱۴، قیام تاریخی مسجد گوهرشاد مشهد را دراعتراض به فرمان کشف
حجاب رضاخان پهلوی رهبری کرد. قبل ازقیام رضایت همسرش را برای جدایی گرفت
تا در صورت دستگیری به اوآسیبی نرسد.قیامی که با وجود مقاومت سه روزه در صحن مسجد گوهرشاد حرم رضوی بنا به دلایلی شکست خورد و بهلول جوان را مجبور به ترک وطن و سفر به افغانستان کرد. سفری که وی را ۳۶سال دور از وطن نگاه داشت.
مکان دقیق پیرمرد را کسی نمی دانست. عده ای او را در گناباد می پنداشتند ولی او برای زیارت به مشهد سفرکرده بود. چندی بعد درپایتخت دیده می شد. یا شبی درخانه دوستی در اصفهان را می زد. یک نفر او را درمسجدی درشیرازملاقات می کرد و چند روز بعد سر از لرستان و خرم آباد درمی آورد و یا دربوشهر منبر می رفت...
هیچ جا بیشتر ازده روزنمی ماند. فارغ از اسباب سفر بود وتنها دارایی اش لباس تنشش بود. درطول عمر طولانی خود بسیار سفر کرد. اغلب پیاده می رفت. بیشتر روزه بود. مهمان کسی هم که می شد غذایش چیزی جزنان، ماست و میوه نبود. برای همین است که در اکثرشهرهای ایران می شود کسانی را پیدا کرد که هنوز خاطرات و ماجراهایی از یک مسافر نقل می کنند که چند روزی مهمانشان بوده. پیرمردی نحیف ولاغر اندام که خلق و خو و شخصیت خاصش او را در سنین بالا هم جذاب نگه داشته بود.
حافظه ای بی بدیل و مثال زدنی داشت. در هفت سالگی حافظ کل قرآن مجید بود و تا پایان عمر هم گلستان سعدی و دیوان حافظ و۵۰ هزار بیت شعر از سایر شعرا را درحافظه داشت. سال هایی که درافغانستان محبوس بود، دویست هزار بیت شعر سرود و بدون مکتوب کردن همه را به حافظه اش سپرد. بعدها بخشی از این اشعار در قالب دیوان بهلول منتشر شد.
نگهبانان زندان به اوعلاقه مند شده بودند. پیرمرد برای زندان بان ها داستان ها نقل می کرد و ازتاریخ اسلام می گفت و آنها را وابسته به خود کرده بود. نگهبانان سلول از مصاحبت و همنشینی با او لذت می بردند و راضی به تعویض شیفت خود نبودند.
پس از ۳۱سال حبس در زندان های افغانستان، از زندان آزاد شد اما او ترجیح داد، در این زمان به ایران برنگردد، پس به مصر رفت. و در زمان ریاست جمهوری جمال عبدالناصر در رادیو قاهره برنامه ای به دو زبان عربی و فارسی داشت که علیه رژیم صهیونیستی و همچنین محمد رضا و دولت پهلوی صحبت می کرد.
مدتی دردانشگاه الاحضر مصر به تدریس پرداخت. درهمین ایام جنگ شش روزه اعراب ورژیم صهیونیستی در سال ۱۹۷۶رخ داد. برخی او را در لباس رزم دیده بودند. یک سال ونیم در مصر ماند و بعد به عراق سفرکرد.
وقتی بعد از یک دوره دوری ۳۶ساله به وطن برگشت، بلافاصله توسط ساواک دستگیر شد و به زندان رفت وپس از تحمل ۳۵ روز حبس، بخشیده و از زندان آزاد شد ولی تحت نظر ساواک بود.
همواره شاداب وسرزنده بود. استعداد خاصی درشنا و کوهنوردی داشت. در سن بالا دراستخر برای جوانان کری می خواند و در شنا آنها را شکست می داد.
درسال های پایانی زندگی، درحالی که ۹۰سال را هم تمام کرده بود، پس از حادثه دلخراش زلزله ۸۲، او را در بم دیده بودند که از بیماران پرستاری می کند و به طفلان بی سرپرست و آواره می رسد.
حاشیه جاده سنتو، پنج کیلومتری گناباد آرامگاهی هست و تابلو بزرگی بر سر در آن. تابلویی که تصویری از چهره پیرمرد روی آن دیده می شود. مسافری که سال ۸۴برای آخرین بارسفرکرد." آرامگاه علامه محمد تقی بهلول گنابادی "
+ نوشته شده در سه شنبه دوازدهم دی ۱۳۹۱ ساعت 15:22 توسط محسن حقیقتی
|